۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

معلم منضبط (خاطره)

علی رضا پور یحیی یکی از دقیق ترین ،منظم ترین ، و با انضباط ترین همکارانی بوده است ، که من تا کنون داشته ام.یادم می آید که همیشه از همه زودتر سرِ کار حاضر می شد ، واز همه دیر تر آموزشگاه را ترک می کرد.
یک روز با علی باقری (یکی دیگر از همکاران که دبیر فیزیک بود) صحبت می کردیم.حرف از نظم وانضباط بی نظیر آقای پوریحیی به میان آمد.آقای باقری به من گفت:«ما هم می توانیم به اندازه ی آقای پور یحیی وجدان و انضباط کاری داشته باشیم.بیا فردا هر طور شده زودتر از آقای پور یحیی به مدرسه بیاییم.»
با این پیشنهاد موافقت کردم.فردای آن روز قبل از ساعت هفت صبح ، باموتور سیکلت آقای باقری حرکت کردیم. هنوز چند دقیقه ای از ساعت هفت نگذشته بود که به مدرسه رسیدیم.مدرسه کاملا خلوت بود.ظاهرا هنوز هیچ کس نیامده بود.وارد دفتر شدیم.دفتر حضور وغیاب را برداشتیم.مشغول امضاء آن بودیم که در باز شد و آقای پور یحیی را در چارچوب در دیدیم.آقای باقری رو کرد به آقای پور یحیی وگفت:«دیدی بالآخره یک روز هم ما زودتر از شما به مدرسه رسیدیم.»
آقای پوریحیی در حالی که به طرف کمدهای معلمان می رفت و دفتر کلاسی را- که در دستش بود- به ما نشان می داد، با لبخند گفت:«آقا اختیار دارید، من دارم از سرِ کلاسِ درس می آیم.»

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه

(شعر) مناجات 2

خدایا به قلب من ایمان ببخش
به چشمان من حال باران ببخش
زمین های بی آب را ابر ، دِه
به دل های غمدیدگان صبر دِه
صفایی به جمع پریشان بده
بیا لذتش را بر ایشان بده :
به مرغان پر بسته پرواز را
به سازی که افتاده آواز را
به از خویش گم گشتگان اصل را
به دلدار و دلبر دم وصل را....

۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه

(شعر)مناجات 1

خدایا به شعرم کمی شور ده
دل سرد و تاریک را نور ده
به پاهای بی نای من جان ببخش
به دستان من شوق احسان ببخش
به بیچارگان دست یاری بده
بیا و به من قول کاری بده
که کار همه سخت آسان شود
سر سفره ها لقمه ای نان بود

۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

مصراع های گمشده (مقاله)


همه ی ما در گفتار و نوشتار روزمره ی خود از مثل های مختلفی استفاده می کنیم. بسیاری از این مثل ها جملاتی نغز و کوتاه هستند که از سخنان بزرگان دین وحکما ودانشمندان ، منابع مکتوب ویا منابع نامعلوم دیگر اخذ شده اند، و به دلیل ایجاز واختصار، خوش آهنگی و فراوانی مصادیق آن در زندگی روزمره به صورت مثل در آمده اند.
اما بخشی دیگر از مثل ها امثال موزون هستند.این امثال ، اغلب مصراع یا بیتی از یک شعرند واز منابع منظوم ادبیات فارسی گرفته شده اند. بیشتر اوقات ما این تک مصراع ها یا تک بیت ها را به کار می بریم ، بدون آن که از بقیه ی شعر – یا حتی از مصراع یا بیت قبلی یا بعدی آن- اطلاع داشته باشیم.
اگر ما در ما در گفتار روزمره ی خود ، امثال موزون فارسی را به شکل درست – ونیز به گونه ای کامل تر – بیان کنیم،بدون شک بر جذابیت و شیرینی و تاثیر گذاری سخن خود خواهیم افزود.علاوه بر این دانستن ادامه ی(مصراع ها یا بیت های قبلی یا بعدی) مثل های موزون هم خالی از لطف نیست.
در ادامه تعدادی از این امثال –و بعضی مصاریع و ابیات مشهور دیگر- به همراه مصراع های قبلی و بعدی آن می آید.
الف-ابیاتی که مصراع دوم آن ها مشهورتر است :
1-گر دایره ی کوزه زگوهر سازند
از کوزه همان برون تراود که در اوست.(بابا افضل)
2-با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ(سعدی)
3-شکسته بال تر زمن در میان مرغان نیست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است
4-هر دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست(حافظ)
5-چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت برزین، گهی زین به پشت(فردوسی)
6-امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان
مرابه خیر تو امید نیست، شر مرسان(سعدی)
7- بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی ، تا درنکشد جامی)حافظ)
8-در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آن که گدا معتبر شود(حافظ)
9-در محفل خود راه مده همچومنی را
افسرده دل افسرده کند انجمنی را(قائم مقام)
10-مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز
که (به) هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
11-منظر دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید(حافظ)
12-گویش چه گفت، گفت ار خوانی وگر برانی
از تو به یک اشاره ، از ما به سر دویدن(ابن یمین)
13-در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده ویوسف ندریده(سعدی)
14-ای کلیم دل زطور خویش پا بیرون منه
از گلیم خویش پا بیرون نمی باید نهاد(مغربی)
15-آن زلف سیه دل سبکبار
یک سر دارد هزار سودا
16-یک دل دارم هزار دلبر
یک سر دارم هزار سودا
17-باشد پس پرده گفت و گوی من و تو
چون پرده بر افتد، نه تو مانی و نه من(خیام)
18-بس تجربه کردیم در این دیر خرابات
با درد کشان هرکه در افتاد بر افتاد(حافظ)
این مثل در دوره ی صفویه، به شکل «با آل علی هر که در افتاد بر افتاد » حتی در مکاتیب سیاسی بسیار متداول بوده است.(دهخدا ، علامه علی اکبر؛امثال وحکم –ج 1،تهران؛امیر کبیر، چاپ یازدهم، ص 342)
20-اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار(ز ابلهی است)
اشک کباب موجب طغیان آتش است(صائب)
21--تا نگرید ابر ، کی خندد چمن؟
تانگرید طفل کی جوشد لبن؟(مولوی)
ب- ابیاتی که مصراع اول آن ها مشهورتر است:
1-علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست(سعدی)
2-خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در آن غش باشد(حافظ)
3-عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گر چه با آدمی بزرگ شود(سعدی)
4-باد آمد و بوی عنبر آورد
بادام شکوفه بر سر آورد(حافظ)
5-از محبت خار ها گل می شود
از محبت سرکه ها مُل می شود(مولوی)
6-مازیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه می پنداشتیم(حافظ)
7-اندک اندک به هم شود بسیار
دانه دانه ست غله در انبار(سعدی)
8-ازمکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو زجو
9-پسر کاو ندارد نشان از پدر
تو بیگانه خوانش نخوانش پسر
10-به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی(سعدی)
11-سلامی چو بوی خوش آشنایی
به آن مردم دیده ی روشنایی(حافظ)
12-آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت هست از وی رو متاب(مولوی)
13-از پی هر گریه آخر خنده ای است
مرد آخر بین مبارک بنده ای است(مولوی)
14-یک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد
رفتم که خار از پا کشم ، محمل نهان شد از نظر(ملک قمی)
15-از هر چه می رود سخن دوست خوش تر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است(سعدی)
16-از هر چه بگذری سخن دوست خوش تر است
از یار ناز خوش تر و از ما نیازها(حضرت ادیب)
17-ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری و زحمت ما می داری(حافظ)
18-تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی(حافظ)
19-این قافله ی عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
20-اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست وپس دیوار(سعدی)
ج-موارد دیگر:
1-می بخور، منبر بسوزان، آتش اندر خرقه زن
ساکن میخانه باش و مردم آزاری مکن(همای اصفهانی)
2-یکی بر شاخ بن می برید
خداوند بستان نظر کرد و دید
بگفتا گر این مرد بد می کند
همانا(نه بامن) که با نفس خود می کند.(سعدی)
3-روزی زسر سنگ عقابی به هوا خاست
پر را زپی طعمه به پرواز بیاراست
در راستی بال نظر کرد وچنین گفت:
امروز همه روی زمین زیر پر ماست...
بسیار منی کرد و زتقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگه زکمینگاه یکی سخت کمانی
تیری چو قضای بد بگشاد بر او راست
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر دوز
از عالم افرازش زی شیب فرو کاست
سختش عجب آمد که ز چوبی و زآهن
آن تندی و تیزی به چه سان گشته هویداست
زی تیر نگه کرد و پر خویش در آن دید
گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست(ناصرخسرو)
چنانچه شما موارد دیگری از این مثل ها را سراغ دارید ممنون می شوم اگر آن را با من در میان بگذارید.